91/12/14
1:8 ص
بسم الله الرحمن الرحیم
در تاریکی بطن حوت نشسته ام
و رو به تو دارم
که اکنون، صاحب مصائب بزرگم
و شرمگین از چشم گشودن به آسمان دل ماهی... از چشم گشودن رو به تو...
اسیر ظلمت، فوق ظلمت ام؛
گرفتار خطاهای بی شمار... گرفتار لغزش های فراوان...
گرفتار پاپس کشیدن ها در راه تو... گرفتار خسته شدن ها و کنار کشیدن ها... .
در این عرصه ی مبهم
و در تاریکی های لایه لایه،
یونس وار تو را می خوانم
فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ
أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ
سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ
91/12/5
10:36 ع
بسم الله الرحمن الرحیم
پرستویی پر می کشد
و دیده هایی از پی اش نگران
پرستویی پر و بال گسترده در افق
و اشک هایی که از پی اش می چکند
که دلگرمی آقایش بود
یار و حامی و پشتیبان
و شکوه دارد این لحظه ی پریدن
که مانده است تنها برای عظمت لحظه ی وداع امامش
که مانده است تنها برای وسعت روح نماز امامش
که دلش آرام شود او نیز...؛ به این که امام اش در پیشگاه رب الجلیل گفت گواهی می دهم که از او جز خوبی ندیدم و تو خود بدان آگاه تری!...
و به هرکه می رسد بگوید امامم گواهی داد که من مومن به درگاه پروردگارم بودم...
شکوه دارد این لحظه های سلام...
سلامٌ علیکم فادخلوها خالدین...
که شیخ عزیز ما در شمار بندگان خدا پرکشید و رفت...
خداوندا... بخاطر این زمستان کوچ دو پرستوی عزیزمان،
مرهم بر مرهم دل امام مان فرود آر...
و خودت آرام اش کن به هزاران هزار عمار...
امروز برای بدرقه ی میهمان ات،
زمینیان به بدرقه آمدند عزیزشان را و
آسمانیان، استقبال شکوهمند تر...
اسپند دود کنید... مسافرمان به مقصد رسید...........
امشب غرق شادی باد آیت الله خوشوقت مان به میهمانی اباعبدالله...
91/12/2
9:6 ع
بسم الله الرحمن الرحیم
مصیبت بر مصیبت... درد بر درد...
پروردگارا... مجال آه بده بر فقدان ذخائر قبلی ... غم بر غم مان نیفزا... تنهاتر مان نکن... امام مان حضرت خامنه ای را تنها تر نکن...
امروز پرکشید...
یا ایتهاالنفس المطمئنه... ارجعی الی ربک راضیة مرضیه.... فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی...
که در شمار بندگان اش داخل شو ...
آیت الله خوشوقت.....
حزن بر حزن
غم بر غم...
مانده ام بر تنها تر شدن خودمان بگریم
یا بر غریب تر شدن آقایمان...
نگو که بردن عزیزان ات، بی لیاقتی ماست...
نگو که بردن شان، برابر تاخیر ظهور است...
نگو که اشک هام حتی طاقت چکیدن ندارند......
نگو پروردگارا...
مارا بدین گونه ادب مکن...؛
در فراق این دُر و مروارید ها.....
که خداوندا سخت تر از این مکن رفتن مان را... لحظه های فراقمان را....
سیّدی...
سیّدی...
غیبَتُک نَفت رقادی
و ضَیَّقت علیّ مهادی،
و ابتزّت عنّی
راحةَ فؤادی...
راحةَ فؤادی...
راحةَ فؤادی.................................[1]
سیدی...
سیدی...
غیبتک اوصلت مصائبی بفجایع الابد
وفقد الواحد بعد الواحد بفناء الجمع والعدد
فما احس بدمعة ترقا من عینی
وانین یقشا من صدری [2]
[1]:ای آقا و سرور من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده، عرصه را بر من تنگ نموده و آسایش و آرامش را از قلبم گرفته است........
[2]: سرور من! غیبت تو مصیبتهای مرا به مصیبتهای دردناک همیشگی متصل ساخته و از دست دادن [یاران] ; یکی بعد از دیگری را به نابودی اجتماعات و افراد کشانده است . [بلاها و سختیها، رنجها و اندوهها آنچنان بر دلم سنگینی می کند که] دیگر اشک دیده و فریادهای سینه ام را احساس نمی کنم
پیام رسان