93/11/30
8:22 ع
بسم الله الرحمن الرحیم
روحی لروحک الفداء. و نفسی لنفسک الوقاء. یا ابالحسن... ان کنت فی خیر کنت معک. و ان کنت فی شر کنت معک...
آمده ام به تماشای لحظه هات لیلا. از وقتی دیدم تو خوشبخت ترینی، از پی ات روانم تا قدری همرنگ تو شوم. آمده ام نشانی خوشبختی از تو بگیرم. این روزها دل مقدمه چینی ندارم که هوای داغ تو بر دل است. من یک راست از میان خوشبختی زندگی تو شروع کرده ام. با اثر کلام تو بر دل همسرت... ؛
«روحم فدای تو علی... جانم سپر بلایت... اگر در خیر و خوشی باشی با تو هستم و اگر در بلا و سختی باشی نیز با تو ام.» و این کلام می شود عصاره ای از همه ی خوشبختی زندگی تو لیلا. هم وفا و صدق و محبت. هم آرامش دل همسرت. اصلا همه چیز می شود همین کلام! ای لیلا که علی تو را تجسم نور و روشنایی خواند! معلوم هست تو با دل علی چه کرده ای؟ و با دل پدرت که تو را مادر خطاب می کرد و با دل فرزندانت تا قیامت، که تو را الگوی خود برگزیدند.
«و خداوند مرا به ازدواج تو در آورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. و تو از دیگران بر من سزاوارتری... تو را به خدا می سپارم و تا قیامت بر فرزندانم درود می فرستم» یا فاطمه... تو برای زندگی، سبکی ایجاد کردی که انسان، حتی در وصیت نامه نیز به خانواده اش محبت کند. و قرار دل آنها باشد. چه شیرین است زندگی ایی که با همه خوشی ها و کاستی ها و بلایا و سختی ها، تو این گونه در اوج، ترسیم کرده ای. به من بیاموز.... به من بیاموز سبک زندگی در اوج را مادر...
صلی الله علیک یا مولاتی یا فاطمه الــــزهرا...
93/11/29
11:40 ع
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام تنها لیلای دلم. سلام از این دل که مرا آواره ی تو کرده است. سلام بر شما حبیبم . و ای حبیب پدر و مادر و دودمانم. ای حبیب پدرت و ای حبیب همسرت و ای حبیب خدایت. عجیب سرگشته ات شده ام مادر. و قضا، دست مرا در دوات برده است همین روزها که داغدار توام و کلمه بر کلمه نمی لغزد. مانند طفل بیچاره ای به تو پناه آورده ام مادر مگر سر به راهم کنی. ای بانوی عظیم که همسرت تو را تجسم نور و روشنایی خواند و محور امامت و رهبری! حق گو و هدایتگر! یا فاطمه! یا مولاتی... به حال این مسکین نظر کن که بی تاب نور زندگی تو گشته است و آمده بر درگاهت تا جرعه ای از آن، بنوشانی اش. و خداوند پسندید تا حیات و ممات محمدی طلب کنیم.
از پی شناخت تو به سوی علی(ع) بروم یا برای شناخت علی به تو بشتابم؟ زندگی ایی که عالمی در حسرت آن نشسته اند! و مگر علی را جز تو، همسری مهربان و مزین به خلق نیکو و ادب، هنرمند و وفادار و مهربان، کجا می شد؟ و برای تو جز علی، همسری باغیرت و مهربان و شجاع. آنچنان که چون خوبی هایش از زبان پدر می شنیدی بی تاب او می گشتی. حلاوت زندگانی تو در مثنوی ها نگنجد مادر. و اکنون خود را به تو رسانده ام مگر رنگی از زندگی خود بر تمام بی رنگی هایم بنشانی. که خودتان به ما آموختید حیات و ممات مان را حیات و ممات پدربزرگوارتان و شما خانواده ی کریم طلب کنیم...
تو را او به خوبی می شناسد.......
بگذار کلام آخر را ابتدا بگویم حبیبم.....
.
.
.
خدایا من نمی توانم برای حبیب تو بنویسم............................
93/11/8
3:2 ع
سلام تنها لیلای دلم...
باز آواره ی تو، راهی جز منزلت نیافته که سر بر آستانش بگذارد و بگرید... از همین آستان که زندگی می گیرد. از همین کوی که دست به دامان کرم ات می شود.
از همین نقطه که باز دیوانه ات می شود. لیلا! مجنون ، عمرش به کوتاهی افتاده است. او را به خودت برسان.... کجایی عزیز دل....
کار دل است اگر تسبیحات حضرت فاطمه(س) ی نمازهام، گره می خورد به قامت فاطمی ات...
چشمان ام مملو از اشک می شود و بی اختیار می گویم الله اکبر.... الله اکبر به این قد و بالای فاطمی.... الله اکبر به این ابهت حیدری...
الله اکبر به این عطوفت و عزت محمدی.... سبحان الله لیلای من...سبحان الله....... حمد خدا که تو ارباب مایی........
ارباب........ واگویه های دلم ، آتشم می زند....
لحظاتم را دریاب.....
دور از تو دارم جان می سپارم.........
اربابم.......
پیام رسان