سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

92/7/6
11:19 ع

دل تنگی، یعنی

نفس هایی که به یاد تو می روند و

سخت می آیند...

دل تنگی یعنی

دیروز در حریم بانو و امروز

در فراق...

برای هزارمین بار این حدیث را برای خود می خوانم که سید و مولا و سرور مان ، حبیب قلب هامان امام صادق -علیه السلام- فرمودند

شیعیان ما از ما صبورترند. ما به چیزی صبر می کنیم که می دانیم و آنها به چیزی که نمی دانند.

و حالا شده ام شیعه ای صبور تر از تو ای حبیب دل...

و حالا صبر می کنم...صبر می کنم...صبر می کنم...

قرار است بزرگ مان کنی...

می بینی مهربان؟...

مسئول بزرگوار و دلسوز مان، با اخم شاید هم بدون اخم، نمی دانم...

می گویند شما همیشه اینقدر خود رای عمل می کنید؟

و سرم را می اندازم پایین و هیچ نمی گویم...

این عمل از من صادر شده که زبانی دارم این هوا...

ببین دارم تمرین ادب و فروتنی و ولایتمداری می کنم برایت حبیب دل...

راضی می شوی حبیبم؟... راضی می شوی ارباب؟...

چقدر دلم گرفته است....

برای تو...برای کربلا....

برای مادر....

می روم اتاق دیگری در اردوگاه و آنقدر برایت ضجه می زنم که از حال می روم...

دلم تنگ است برایت ارباب..... بسیار تنگ.... بسیار تنگ....

کجایی آسمان ام؟...

کجایی تمام دلم؟...

کجایی که دق کرد فرزند تاریک و گناهکارت...

منم که مصائب سخت، به او روی آورده

و تنها آستان تو را دارد

که سر بگذارد بر تنهایی و غربت اش و ناله کند

و در این بین، تهی از اغیار

تنها تو باشی و تنها او...

گویا که عالم را برای من خلق نموده ای و اکنون

چشم دوخته ام به تو که به من عشق می دهی...

 

دل تنگی یعنی دیروز در حریم و امروز،...

فراق.

بدی اش به این است که نشده است هرچه می خواهم برایت بگویم...

جهادی که رفته بودم، خواهر 8 ساله ی همین رفیقی که بانو، این 2 روز را دعوتش کردند،

روز آخر آمد و شروع به صحبت کرد. دل ام برایش ضعف می رفت... بحث را کش می دادم تا چند جمله بیشتر از او بشنوم...

چقدر شیرین بود... آنقدر شوق به شنیدن جملاتش را داشتم که مکان و زمان از دستم رفته بود و تنها شده بودم برای او...

با تمام وجود می شنیدم و با او همراهی می کردم و سوال می کردم...جواب سوالش را می دادم... کمکش جمله می گفتم...

دارم فکر می کنم که تو هم این گونه به حرف هایم، گوش می دهی حبیب دل؟...

حتما بهتر...حتما بهتر.....

آقای مهربان ام... دل تنگ ام..

همیشه هر وقت آن فرد مومن، می گفت اگر می دانستم راهی که در آن هستم، درست هست و

جایی ست که تو می خواهی. کاری است که تو می خواهی. عملی است که تو می خواهی،

آن وقت تمام سختی اش به جان ام عسل می شد...

و من برایش آن حدیث را می خواندم...

حالا خودم گرفتارم و تلاش می کنم با آن ها آرام شوم اما...

اما شک از من است... از راهم از کارم از عملم...

نشسته ام کنون، کنج شب و مرور می کنم اعمال ام را...

ببین چقدر ایراد دارد. درست اش کن برایم مهربان... گذشته و آینده را...

و همین لحظه ها را که از آینده می آیند و به ماقبل می رسند....

 

 


پیام رسان

+ به ذره گر نظر لطف، بوتراب کند/به آسمان رود و کار آفتاب کند...

+ شب عرفه است... عرفه ای که دروازه ی محرم است...امسال، ترسم از روضه های باز است... دلم، حرم، کرب و بلا ... دریاب مارا ارباب...

+ اگر کسی دنبال درست شدن معاش است، باید به گفتمان مقاومت پیوند بخورد. همه شما وظیفه دارید که به اندازه انگشتان دست آرا، کسانی که تردید دارند به چه کسی رای بدهند را به سمت جلیلی بیاورید. حجت الاسلام و المسلمین پناهیان




ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ