93/11/29
11:40 ع
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام تنها لیلای دلم. سلام از این دل که مرا آواره ی تو کرده است. سلام بر شما حبیبم . و ای حبیب پدر و مادر و دودمانم. ای حبیب پدرت و ای حبیب همسرت و ای حبیب خدایت. عجیب سرگشته ات شده ام مادر. و قضا، دست مرا در دوات برده است همین روزها که داغدار توام و کلمه بر کلمه نمی لغزد. مانند طفل بیچاره ای به تو پناه آورده ام مادر مگر سر به راهم کنی. ای بانوی عظیم که همسرت تو را تجسم نور و روشنایی خواند و محور امامت و رهبری! حق گو و هدایتگر! یا فاطمه! یا مولاتی... به حال این مسکین نظر کن که بی تاب نور زندگی تو گشته است و آمده بر درگاهت تا جرعه ای از آن، بنوشانی اش. و خداوند پسندید تا حیات و ممات محمدی طلب کنیم.
از پی شناخت تو به سوی علی(ع) بروم یا برای شناخت علی به تو بشتابم؟ زندگی ایی که عالمی در حسرت آن نشسته اند! و مگر علی را جز تو، همسری مهربان و مزین به خلق نیکو و ادب، هنرمند و وفادار و مهربان، کجا می شد؟ و برای تو جز علی، همسری باغیرت و مهربان و شجاع. آنچنان که چون خوبی هایش از زبان پدر می شنیدی بی تاب او می گشتی. حلاوت زندگانی تو در مثنوی ها نگنجد مادر. و اکنون خود را به تو رسانده ام مگر رنگی از زندگی خود بر تمام بی رنگی هایم بنشانی. که خودتان به ما آموختید حیات و ممات مان را حیات و ممات پدربزرگوارتان و شما خانواده ی کریم طلب کنیم...
تو را او به خوبی می شناسد.......
بگذار کلام آخر را ابتدا بگویم حبیبم.....
.
.
.
خدایا من نمی توانم برای حبیب تو بنویسم............................
پیام رسان