94/5/17
9:55 ص
بسم الله الرحمن الرحیم
و خداوند، کلمه ها را از آسمان فرستاد
تا بتواند آدمی بدانها معبود خویش را بخواند
تا که دلش نترکد...
تا که نفس هایش به تنگ نیایند...
تا که به هنگام زانو زدن در پیشگاه رب اش، به کلامی، به حرفی، به صدایی
اوج گیرد...
ای کاش میان نگاه و صدا و زبان،
و دستی که می لرزد تا کلامی برای تو بنگارد،
اغیار نبودند...
روزهاست خودم را میان ناگفته ها حبس کرده ام...
روزهاست به هنگام صحبت با تو، صدایم را به زمزمه می رسانم
مگر نامحرمی این پچ پچ ها را نشنود...
مگر حسیسانجوای تو را به هم نریزد...
جان به گلوگاه رسیده اما...
اما باز هم باید سکوت کنم....
کلماتم باید تنها از آن تو باشند... آن جایی که هیچ چشمی نبیند و هیچ گوشی نشنود...
به احترام عشق تو، سکوت می کند صدا
به اسم تو که می رسم، چه خیس می شود هجا...
دوباره قالب سخن، پر از سکوت می شود
چه گنگ می کند مرا نگاه سرد واژه ها
سکوت کرده ام ولی همیشه غرق خواهشم
بخوان تو از نگفته ها، هزار نغمه و دعا
زبان الکن من و فر و شکوه یاد تو
در این نزاع می شود، بسی سر از بدن جدا...
پیام رسان