سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

91/11/14
11:56 ع

بسم الله الرحمن الرحیم

 

که  تو تنها هستی یا علی!

از همان وقت که کارِ احدی به تو گیر نبود، غریب شدی...

از همان زمان که پرده ای میان خود و زمامداری انداختی

و از آن روی گردانیدی...

این چشم ها را بگو که نگریند تا غریبی بخوانند...

که تو، غریب شدی یا علی...

همانموقع که در اندیشه شدی که با دست بریده و بدون یاور برای بدست آوردن آن حق غصب شده پیکار کنی، یا در برابر آن رویداد تاریک و پر ابهام، صبر کنی .

همان رویدادی که "یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ. وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ، وَ یَکْدَحُ فِیها مُومِنٌ حَتّى یَلْقى رَبِّهُ"[1]...

آه... که همین آه های مدام، اندکی آتش دلم را سردتر می کند...

که امیر را صبر باید... صبری جان سوز... صبری پر اشک... صبری دمساز چاه ها و نخلستان ها....

که امیر را صبری باید چون خرد شدن استخوان ها زیر چرخ دوران...

و تو، نیک تن دادی به رضای جان ات، تمام ات، رَب ات...

در حالی که خار در چشم، و استخوان در گلو داشتی...

و نشستی و چشم دوختی

به غارت میراث ات...  که کفتارها آن را به منقار کشیده و بردند. که مردم، نگریستند و تن دادند. که گویا کرکس ها، عقل و دل و دین و فهم مردم را نیز ربودند.

و یا با جنود خود، بال های سیاهشان را گشودند بر پهنه ی آسمان و خورشید را ناپدید کردند و منزوی، کنج منزلگاه های آسمان.

مردم را با خورشید، چه کار؟ که خود نیز بر سیاهی چنگ می زنند، آن را به دامان گرفته و می گسترانند. که شب بر بالین سیاهی، سر می گذارند و می میرند و صبحگاه نیز می میرند...

مردم، مرده اند یا علی... شب می خواهند.  که امیرشان شود. که بیشتر بمیرند. 

که کار کسی به تو گیر نیست یا علی... که تو را برای خود نمی خواهند یا علی...

و شما یا امیر،

روزهات گویا مانند کسی است که سوار بر شتر، با توشه ای ناچیز و در بیابانی سوزان، به سر می برد،

که اولی، با آنکه در زمان حیاتش قصد کناره گیری از خلافت داشت، عقد آن عروس را برای پس از مرگش با دیگری بست...

به همان ملعون خشن و تندخو، به همان درشت سخن که همراهی با او، سخت و دشوار بود،

به همو با لغزش های فراوان، با عذرخواهی های پی درپی.

که خوشند این مردگان. که امورشان را بدست ظلمت فوق ظلمت می خواهند.که آن ها را با نور چه کار...

که کار کسی به تو گیر نیست یا علی... مردم ثانی را می خواهند با همین وجنات!... که مردم او را می خواهند... که آنها را بدو واگذار... که آنها نمی فهمند یا علی...

واگذارشان به همو که همراهی با حکومتش چون سواری با شتری سرکش بود؛ که اگر سوار، مهار آن را بکشد، بینیش مجروح شود. و اگر به حال خود رهایش کند، سوارش را زمین می زند و به هلاکت می رساند!...

و تو همچنان کار ات، صبر است... که مردم در این دوران، گرفتار خطا و نا آرامی، و تبدّل رای و کج روی شدند...

که در این دوران طولانی، همچنان کار کسی به تو گیر نیست یا علی... 

مردم! اگر علی نیاید برای حکومت چه می شود؟....

هیچ! سومی خلیفه می شود؛ حاصل شورایی که دومی امر را به آنها سپرد! 

و بمیرم برایت یا امیرالمومنین که اینگونه پنداشتند تو هم طراز آن گروهی که در رای شان جز تزلزل نبود.

بسپار مردم را به او

به همو که کارش پر کردن و تهی کردن شکم است. و خاندان پدری اش؛ بنی امیه با او برخاستند و مانند شتری که علف های تازه بهار را با حرص و ولع می بلعد، به چپاول بیت المال پرداختند.

تا وضع به گونه ی شد که آنچه رشته بود از هم گسست و کردار ناشایستش کار او را ساخت و شکمبارگی اش او را برزمین زد.

 

که ناگهان مردم چون یال کفتار، بر سرت ریختند و از هر سو به تو روی آوردند. ازدحامی که حسن و حسینت  -سلام الله علیهما- در فشار جمعیت کوبیده شدند و ردایت از هر دوسو پاره شد!...

و گردت را گرفتند همچون "رَبیضَةِ الغَنم"[2]...

چه می کنند این قوم؟!

که نمی دانم این را باور کنم

یا بیعت شکستن شان را پس از دردست گیری حکومت ات...

این را باور کنم یا از دین خارج شده عده ای شان را؟ یا طغیان کنندگان شان را؟

یا علی... سخن خدا را بلند تر بگو... شاید شنیدند این بار

"تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ"[3]

...

دریغ... که در عجبم از این قوم صد هزار رنگِ پر نیرنگ. که این آیه را شنیده بودند و به خاطر سپرده بودند ولی دنیا در چشم شان زیبا جلوه کرد و زر و زیورش آنان را فریقت...

 چه می کنند این مردم؟...

چه می فهمند از تو؟ ای رازِ در هاله...


"هان! به خدایی که دانه را شکافت و انسان را پدید آورد، اگر نبود حضور مردم و تمام بودن حجت بر من به جهت وجود یاور، و پیمانی که خداوند از آگاهان گرفته که در برابر پرخوری ستمکاران [و تجاوز آنها به حقوق مظلومان،] و گرسنگی ستمدیدگان، ساکت ننشینند، بی تردید دهنه شتر حکومت را برکوهانش می افکندم و پایان آن را همچون آغازش با پیاله ی تهی سیراب می کردم.

و در آن هنگام می دیدید که این دنیای شما در چشم من از آب بینی بزقاله ایی، بی ارزش تر است."[4]

 

آه از جان کلام ات... که اگر تا آخر عمر بر این آتش کلماتت اشک بریزم، کم است... که این حکومتِ بی ارزش تر از آب بینی بزقاله، چگونه زجرت داد...

که کار مردم، هیچ وقت به تو گیر نشد یا علی...

که مردم تو را نخواستند...

که مردم با امر و نهی شان، با تحمیل هایشان، با تفرقه و سستی و تزلزل شان، با کنارگرفتن شان،

جراحت های عمیق شدند بر جگرت...

که جانم به فدات... لب بگشا و بگو... لااقل این کلمات سرگردان را به پایان رسان

 این آتش، شدت می گیرد هردم...

که مرهمش را خدایت برساند...

 


 

عبارات آبی رنگ، تعابیری برگرفته از کلام حضرت امیرالمومنین -علیه السلام- در خطبه شقشیه می باشد. با تغییر در فعل و فاعل.

 

[1]: رویدادی که پیران را فرتوت و جوانان را پیر می کند. و مومن در آن همواره در سختی به سر می برد تا آنکه خدایش را دیدار نماید.

[2]: همانند گله ی گوسفند

[3]: این سرای آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین خواهان برتری و فساد نیستند، و عاقبت خوش برای پرهیزکاران است.

[4]: عین ترجمه ی عبارات حضرت در خطبه شقشقیه.

 


پیام رسان

+ به ذره گر نظر لطف، بوتراب کند/به آسمان رود و کار آفتاب کند...

+ شب عرفه است... عرفه ای که دروازه ی محرم است...امسال، ترسم از روضه های باز است... دلم، حرم، کرب و بلا ... دریاب مارا ارباب...

+ اگر کسی دنبال درست شدن معاش است، باید به گفتمان مقاومت پیوند بخورد. همه شما وظیفه دارید که به اندازه انگشتان دست آرا، کسانی که تردید دارند به چه کسی رای بدهند را به سمت جلیلی بیاورید. حجت الاسلام و المسلمین پناهیان




ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ